با محیط کار و همکاران آزاردهنده چه کنیم؟
آنچه در این مقاله به اختصار خواهید خواند:
وقتی محیط کار، دانشگاه و هر نوع محیط اجتماعی که افراد مختلف، با عقاید و فرهنگهای مختلف در آن جمع هستند و فعالیت میکنند بهخوبی مدیریت شود؛ به احتمال قوی محیط مثبتی خواهد بود. در غیر این صورت در این محیطها با رفتارها و برخوردهایی روبرو خواهید شد که فکرتان را به خود مشغول کرده و اعصابتان را به هم میریزد.
بهعنوانمثال در زمان روبرو شدن با یک همکار بیلیاقت، رئیس فراموشکار، یا توقعات ناواضح و ناگهانی مشتریان ممکن است فکر کنید که اگر میتوانستید از شر این افراد خلاص شوید محیط کاری برایتان راحتتر میشد.
به ذاته محیط کار محیطی بیثبات و شامل موجوداتی احساساتی است که همیشه با هم برخورد درستی ندارند. هدف این مقاله این است که با هم یاد بگیریم چگونه خودمان را در مواجهه با دامهای عاطفی که بر سر راهمان قرار میگیرند مدیریت کنیم.
برای اکثر مردم تأمین مخارج زندگی بیشتر از اینکه یک انتخاب باشد، یک نیاز است. بیش از یکسوم ساعات روز ما به کارمان اختصاص داده میشود. بنابراین اگر نتوانیم محیط کاری مثبتی برای خود بسازیم، حتماً زندگی سخت خواهد شد. افراد ممکن است در این محیط در وضعیتهای ناراحتکنندهای قرار بگیرند و واکنش منفی قوی نسبت به فرد یا موضوعی از خود نشان دهند که در این مقاله اصطلاحاً به آن «دام» اطلاق میگردد.
برای مثال شما میتوانید در یک مورد منطقی و غیراحساسی مثل فرایند فروش یا دستورالعمل تولید و روند گزارشدهیتان از رئیستان سؤال بپرسید و کارهایتان را پیش ببرید اما گاهی پیش میآید که یک بازخورد منفی ناگهانی یا رقابت مخرب بین کارکنان حس بدی به شما بدهد و در نهایت باعث سردردتان شود. این موضوع را چطور مدیریت میکنید؟ آیا سکوت میکنید و حرص میخورید یا میجنگید؟
در اینجا دو جنبه از کسبوکار را میتوان مشاهده کرد:
- تصویر روشن و واضحی از خود که شرکتها به دیگران نشان میدهند.
- واقعیت کار کردن در شرکتی بینظم، پیچیده، سیاسی و پر از دامهای عاطفی.
یک کسبوکار در ظاهر سیستمی بیرحم است که برای کسب سود ایجاد میشود و عواطف در آن جایی ندارد بااینحال در سطوح بالاتر، احساسات و عواطف موج میزند، افراد نگران عملکردشان هستند یا از دست همکارشان عصبانی میشوند، از طرف دیگر ممکن است مدیری وظایفی بیش از اندازه را به کارمند خود بسپارد و اولویت خاصی برای انجام آنها واضح نکند. درنتیجه کارمندش کلافه شده و فکر میکند در دام گرفتار شده و بازندهای بیش نیست. اگر کارش را انجام ندهد ممکن است مدیرش اتهام «بیکفایتی» یا «بیذوقی» به او بزند. پس او احساساتش را سرکوب میکند و فکر میکند تنها راه او تحمل یا ترک شغلش میباشد. برخی مدیران درک کاملی از این اوضاع ندارند؛ بنابراین به یک رئیس خسته و کارمندی خشمگین بر خواهیم خورد.
در مثالی دیگر، دو مسئول بازاریابی به نام آقای امیری و سعیدی را در نظر بگیرید که در شرکتی مشغول به کار هستند. آقای امیری با رصد بازار متوجه میشود تعدادی از تجهیزات وارداتی شرکت این پتانسیل را دارند که به صورت داخلی در شرکت تولید شوند. همزمان آقای سعیدی از این ایده باخبر شده و در جلسه با مدیریت ارشد گزارشی در مورد این پتانسیل ارائه میکند. آقای امیری با مطلع شدن از این شرایط احساس میکند تمام بدنش داغ شده و دیگر چیزی نمیشنود. او بجای شرکت در بحث و اظهارنظر کردن؛ در ذهنش مشغول بررسی اوضاع و خودخوری است.
با وجود اینکه این واکنش قابل درک است ولی عصبانیتش کمکی به او نخواهد کرد. در این شرایط فروبردن خشم وضع را بهتر نمیکند. برای بهتر کردن این شرایط باید چه کنیم؟
تنها راهحل ممکن، مدیریت پاسخهای درونی خودمان است. منظور از پاسخهای درونی واکنشهای ناخودآگاهی است که رفتار یک شخص در درونمان ایجاد میکند. با توجه به اهمیت موضوع، فرهنگ و شخصیت افراد، میزان و نحوهی این واکنشها متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال این واکنشها میتوانند جسمی باشند؛ مثل فشار دادن دندانها، سردردهای عصبی و… یا این واکنشها میتوانند عاطفی باشند؛ مثل عصبانیت، ترس، وحشت، اضطراب و… نتیجهی واکنشهای عاطفی اغلب خشم مهارنشدنی، گریههای ناگهانی یا خندههای غیرمعمول است. نوع دیگری از واکنش بروز فعالیتهای ذهنی بینتیجه میباشد؛ مانند حواسپرتی مکرر، حس انتقام، فراموشی و…
محیط کار زمینهی به دام افتادن افراد را فراهم میآورد ولی به خودی خود برای رهایی از آن راهحلی ارائه نمیدهد.
برای اینکه بتوان واکنش فرد در موقعیتهای ناراحتکننده را مدیریت نمود و اصطلاحاً از دام رهایی داد؛ چهار مرحله پیشنهاد شده است:
- رهایی جسمی
- رهایی ذهنی
- رهایی کلامی
- ارتباط صحیح
- رهایی با ابزار اداری
مرحلهی اول و دوم (رهایی جسمی و ذهنی) به شما کمک میکند تا احساسات منفی را از خود دور و جسم و فکرتان را آرام کنید. مراحل بعد انجام فعالیتهایی است که کمک میکند مسیر آنچه اتفاق میافتد را تغییر دهید.
رهایی جسمی
رهایی جسمی با تمرکز بر تنفس آغاز میشود. چون ناراحتی عاطفی بهطور طبیعی ممکن است باعث شود نفسهایتان کوتاه شود و جلوی درست فکر کردن را بگیرد. در برخی موارد میتوان با انجام فعالیت بدنی انرژی منفی خود را آزاد کنید؛ مثلاً قدم بزنید، بالشتی را فشار دهید یا از فردی بخواهید ماساژتان دهد. هر چه واکنش شما نسبت به عوامل خارجی شدیدتر باشد باید فعالیتهای فیزیکی تان را سختتر و شدیدتر کنید. هدف از این کار آزاد کردن انرژی سرکوب شده و آرام کردن اعصابتان میباشد تا بتوانید با کنترل موضوع به مسئله بپردازید.
رهایی ذهنی
رهایی ذهنی یعنی تغییر دیدگاه؛ یعنی جور دیگری موضوع را نگاه کنیم و به آن بپردازیم. هدف این است که اوضاع را همانطور که هست ببینید. قسمت استدلال کننده مغز باید قسمت عاطفی را آرام کند و به دنبال راهحل باشد.
مغز برای رهایی ذهنی باید اوضاع را سریعاً بسنجد: چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ نقش این واقعیتها چیست؟ نقش من چیست؟ چه انتخابهایی دارم؟ واقعیتهای این شرایط در حال حاضر کداماند؟ سوال آخر از همه دشوارتر است. زیرا وقتی انسان ناراحت است؛ بهطور طبیعی دیگران را مقصر میداند. با این حساب اگر بتوانیم نقش خود را در آن وضعیت مشخص کنیم حتماً قدرت انرژیگذاری خود را هم پیدا میکنیم.
رهایی کلامی
رهایی کلامی یعنی به دنبال کلماتی (حتی گاهی سکوت) باشید تا از خودتان بدون به خطر انداختن موقعیت شغلیتان محافظت کنید. برای مثال: نه گفتن؛ دفاع از خود بدون احساس و… همگی از شیوههای رهایی کلامی هستند.
ارتباط صحیح
یعنی ارتباطی بدون قضاوت، عصبانیت و سرزنش دیگران داشته باشید. ارتباطی که در آن مسئولیت عملکرد خود را بپذیرید. ارتباط صحیح به معنای آرام کردن اوضاع یا رفتار دوستانه نیست؛ بلکه منظور ارتباطی مؤثر است تا شنونده به گفتههای شما گوش دهد و به عقایدتان توجه کند. ارتباط صحیح باعث ایجاد پل و نه دیوار میان شما و شخصی میشود که شما را دیوانه کرده است. یعنی به روشی غیر احساسی و بدون سرزنش، حرفتان را به طرف مقابل بزنید.
رهایی با ابزار اداری
در اینجا ابزار کاری به هرگونه فرایند استاندارد یا مکتوب در محیط کاری اطلاق میشود که شامل قراردادها، قوانین، ارزشها، شرح وظایف و… است. این ابزارها با فراهم آوردن راههای عینی برای بررسی اوضاع و عملکرد، در غیرشخصی کردن موقعیتهای چالشبرانگیز نقش مؤثری دارند. وقتی مدیریت برای برقراری عدالت یا شنیدن اعتراضات سیستم و قانون گذاشته باشد، از بروز خیلی از موقعیتهای ناراحتکننده پیشگیری شده و همینطور در صورت بروز، راهحل واضحی برای رسیدگی به آن وجود دارد.
این مطالب برگرفته شده از کتاب working with you is killing me میباشد.